اعلام تروریست بودن منافقان؛ آرزویی که رنگ کهنگی به خود گرفته
تاریخ انتشار: ۳۱ مرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۵۲۰۰۱۱
جماران - منصوره جاسبی: حوالی ساعت هشت و نیم صبح روز بیست و دوم اردیبهشت ماه سال 64، صدای انفجار مهیبی ناصرخسروی تهران و خیابان های اطراف را بهت زده کرد. کسی نمی دانست چه اتفاقی افتاده است اما تلخی اش پس از 38 سال هنوز در خاطره ساکنان قدیمی آن منطقه و مغازه دارانی که بیشترشان شاید رخ در نقاب خاک کشیده باشند، باقی است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
پیچ تنظیم قرارمان درست کار نمی کرد تا اینکه بالاخره ساعت و روزش مشخص شد. شدیم یک گروه سه نفره، خبرنگار، عکاس و تصویر بردار. به جمع دونفره خانوادگی خانم منیژه صفی یاری وارد شدیم. انگار همه اشتیاقشان را ریخته باشند در کلامشان و انگار که ما عضوی از خانواده بزرگشان هستیم. استقبالشان گرم بود و صمیمی. خانم صفی یاری با عصای زیر بغل خودش را به پذیرایی رساند و روی کاناپه نشست. لبخندی را کنار لبش شلال کرده بودند. قدیمی ها خوب می دانستند که می گفتند خدا در و تخته را با هم چفت می کند و حالا حکایت این زوج بود. زوجی که به خاطر جانبازی خانم صفی یاری هیچ گاه نتوانستند طعم شیرین فرزند را بچشند و تنها توکل بود که این خلأ را در زندگی شان چاره سازی کرد. نیاز به مقدمه چینی برای باز کردن سرِ صحبت نبود آنقدر خودشان کاربلد بودند که سوال ها یکی یکی مقابل بانو صف می کشیدند و او پاسخ ها را در تنوری که خوب سرخ شده بود، تحویلمان می داد.
38 سال پیش یعنی بیست و دوم اردیبهشت ماه سال 64، مادر با دختر ته تغاری اش که هفده بهار را تجربه کرده بود، قصد می کند او را برای اولین بار به بازار تهران ببرد. منیژه نگاهش به محیط اطراف دوخته شده بود و داشت پرسش های ذهنش را پاسخ می داد، که انفجاری عظیم او را به سویی پرتاب می کند. خودش می گوید فکر می کردم کامیونی به من خورد؛ اما به خود که آمده بود متوجه انفجار شده بود. جویی از خون از پایش روی زمین راه باز کرده بود اما منیژه مدام مادر را صدا می کرد. پای مادر هم زخمی شده بود و خون خودش را از جاهای مختلف به بیرون شُره می داد. مِهی از دود و آتش همه جا را پوشانده بود. منیژه با صدایی که برای بیرون آمدن از حفره های حنجره، خودش را مدام به دیواره اش می کوبید مدام می پرسید چی شده؟ چی شده؟ به خود که آمد متوجه پای راستش شد. برای باقی ماندن، خودش را به پوستی بند کرده بود. اما انگار پایش برایش اهمیتی نداشت، دلشوره هایش برای مادر بود. مثل طفلی شده بود که در شلوغی بازار دست از چادر مادر رها کرده و گم شده است. لحظاتی بعد مادر با زخم هایی که بر پا و دیگر نقاط بدنش نشسته بود، منیژه را در آغوش کشید. دستان منیژه خون آلود شد و گمان کرد که قلب مادر تیر خورده. وحشتی به جانش چنگ انداخت. گاری ای برای بردنشان آمده بود. در میانه آتش و دود آنها را سوار بر آن کردند و به کنار وانتی رساندند. او و چند نفر دیگر را بر پشت وانت سوار کردند. مادر گاهی به هوش بود و گاهی بیهوش می شد اما منیژه با چشمانی باز اطرافش را رصد می کرد. دقایقی بعد به بیمارستان سینا رسیدند. درِ عقب وانت که باز شد، جویی از خون به راه افتاده بود منیژه اما همچنان مقاومت می کرد. مادر ـ دختری شان آنها را از هم جدا کرد. منیژه همان جا ماند و مادر را به بیمارستان امام خمینی منتقل کردند.
کشور درگیر جنگ بود. از امکانات پزشکی امروزی هم خبری نبود. منیژه را به اتاق عمل بردند. شوکی که به او وارد شده بود بیهوشی را به تعویق انداخته بود. برای چهارمین بار آمپول بیهوشی، دست منیژه را نیشگون گرفت اما انگار نه انگار. دکتر بیشتر از این نمی توانست صبر کند. باید جراحی را شروع می کرد. ترجیح می داد با پرسش های بی ربط، سر منیژه را گرم کند مثلا می گفت: صبحانه چی خوردی؟ و... طاقت منیژه طاق شده بود. از دکتر می خواست پایش را قطع کنند اما دکتر که گرم و سرد روزگار را چشیده بود می گفت نه دخترم باید پایت را نگه داریم و پیوند بزنیم. جراحی به پایان رسید و او همچنان مانند کسی بود که قرص خواب خورده باشد.
بالاخره انرژی منیژه دوز پایانی اش هم تمام شد و خواب عمیقی او را احاطه کرد. حوالی ساعت دوازده شب چشم که باز کرد، نگاه های مختلف او را محاصره کرده بودند. فامیل آمده بودند تا مرهمی بر زخم او شوند.
دو سه روزی از ماندنش در بیمارستان می گذشت، خودش را به هر سختی ای بود به مجروحان دیگر رساند چند روز بعد اما چند تایی از آنان که حالشان رو به وخامت گذاشته بود به شهدای حادثه پیوسته بودند.
یک هفته ای گذشت، دکتر به این نتیجه رسید که پا باید قطع شود. منیژه 17 ساله بود، دختری که هم مسابقه دو می داد و هم در مسابقات بسکتبال مدرسه نقش آفرین بود. نه می دانست پای مصنوعی یعنی چه نه دلش می خواست بقیه زندگی را بدون پا بگذراند. او آرزوهای بزرگ داشت. از دانشگاه رفتن و ادامه تحصیل گرفته تا ازدواج و مادر شدن. اما همه یا بخشی از آنها مانند دیوار نَم داری بود که هر آن ممکن بود فرو بریزد. به عمق فاجعه که فکر می کرد، همه خشمش را فریاد می زد. خشم از نامسلمان هایی که داعیه دار مسلمانی بودند. دکتر را از اتاق بیرون کرد و مدام می گفت: نمی گذارم پایم را قطع کنید. اشک ها آنقدر آمده و آمده بودند که دیگر سرچشمه شان خشک شده بود و منیژه همه را حتی پدر و مادرش را هم از خود دور می کرد. او آن ساعت ها دلش تنهایی می خواست. داشت دنیایی را می ساخت که در آن او با یک پا باید راه می رفت. درس می خواند. عاشق می شد. مادر می شد. دختری می کرد و... دنیایی که بعدها بعضی از ابعادش ویران شد اما منیژه یاد گرفته بود که توکل کند نه به زبان و لفظ که در عمل متوکل شده بود.
ساعتی بعد منیژه آرامش را در خانه دلش یافت. از خاله اش خواست که موهایش را ببافد. دکتر را خبر کند. او برای یک عمر با پای مصنوعی همدم شدن، آماده شده بود. منیژه در هفده سالگی داشت توکل را مزه مزه می کرد. درست مانند همان هایی که در سیزده چهارده سالگی میان خون و دود و آتش باز هم مقاومت کردند.
منیژه تصمیمش را گرفته بود. او می خواست زیر چتر توکل، زندگی اش را ادامه دهد. درس خواند و دانشگاه رفت. با خانواده قربانیان ترور آشنا و دوست شد. بعدها که انجمن حمایت از قربانیان ترور شکل گرفت، منیژه نماینده کودکان ترور شد. در مجامع بین المللی زیر هجده سال کودک حساب می شود. هر بار که در این مجامع شرکت می کند، قصه همان است که بود. او آخرین بار به نشانه اعتراض می گوید: تنها چیزی که اینجا رعایت نمی شود، حقوق بشر است.
برخوردهای سیاسی در مجامع بین المللی حتی درباره قرنیان ترور هم نمود ویژه ای دارد، صفی یاری از تجربه اش در فرانسه می گوید: در مجامع بین المللی پیشنهاد دادم تا کلاس های روان درمانی برای این قربانیان بگذارند چون فرقی نمی کند کجا ترور شده باشی، ایران یا فرانسه نمی شناسد.
پیرهای فرتوت که روزگاری سازمان منافقان را تشکیل داده بودند و حالا کمی روسری هایشان عقب تر رفته، به راحتی در این مجامع تشکیل پنل می دهند و به دفاع از خود می پردازند و می گویند ما هیچ کاری نکرده ایم و اگر هم کاری کرده ایم کاملا بحق بوده است. حالا آیا این را می توان نامش را دفاع از حقوق بشر گذاشت؟! آیا باید همه مانند آلبانی سرشان سنگ را لمس کند و به خود بیایند؟!
خانم صفی یاری می گوید: بعد از 42 سال چند سالی است که توانسته ایم برای شهدای هفتم تیر، دادخواهی به دادگاه لاهه ارائه دهیم که باز هم به نتیجه نرسیده است.
آرزویش این است که صدای دادخواهی کودکان خردسالی که در بیمارستان بهرامی به شهادت رسیدند، پیر و جوانی که در ترورهای خیابانی به خون غلتیدند و... روزی نتیجه دهد و مُهر باطلی بر پرونده منافقان بخورد و هیچ کشوری پناهشان نباشد. و کسی یا کسانی پیدا شوند که مردانه آنان را تروریست اعلام کنند.
منبع: جماران
کلیدواژه: انتخابات مجلس لیگ برتر راهپیمایی اربعین انتخابات خبرگان رهبری شهدای ترور انتخابات مجلس لیگ برتر راهپیمایی اربعین انتخابات خبرگان رهبری صفی یاری
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.jamaran.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جماران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۵۲۰۰۱۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ریشههای تروریستپروری در سیاستهای غرب؛ ترور برای بقا!
این روزها نام فلسطین بیش از هر زمان دیگری بر سر زبانها افتاده و از اقصینقاط جهان به گوش میرسد و یک جنبش عمومی برای احقاق حقوق مردم غزه آغاز شده است. البته جنایت صهیونیستها که در ماههای اخیر به اوج خود رسیده، محدود به وقایع بعد از عملیات طوفانالاقصی و ماههای اخیر نمیشود و قدمتی ۷۵ساله دارد و مهاجرت اجباری و پاکسازی قومیتی سوغات شوم صهیونیستها در این تهاجم است.
رسانهایشدن بخشی از جنایتهای ارتش صهیونیستی در غزه و مخابره تصاویر بیمارستانها و مراکز درمانی که تاکنون سانسور میشد همبستگی عمیقی را بین ملتهای مختلف علیه رژیم کودککش اسرائیل رقم زد و این کینه به اقدام بزرگ و ارزشمندی نظیر تظاهرات مردم و تجمع دانشجویان جهان علیه صهیونیستها منجر شد.
گزارشهای ارسالی از دانشگاههای آمریکا یکی از شگفتانگیزترین اخبار این روزها بود و باعث شد تا نقاب از چهره سران آمریکا کنار رفته و افکارعمومی جهان با ماهیت تروریستپرور این دولت استعماری آشنا شوند چراکه اگر حمایتهای بیدریغ کاخسفید از این رژیم تداوم نداشت، کار اسرائیل پیش از اینها یکسره شده بود و ملت مظلوم غزه قربانی زیادهخواهی صهیونیستهای غاصب نمیشدند.
مروری بر تاریخ پرفرازونشیب منطقه غرب آسیا حکایت از این دارد که کشورهای غربی ازجمله آمریکا برای بهرهمندی از مواهب و امکانات استراتژیک این منطقه، رژیمی با عنوان اسرائیل را علم کردند تا با اقدامات ایذایی و تروریستی علیه ملتهای منطقه غرب آسیا، اهداف استعماری آنها را محقق کند، اما رویدادهای اخیر نشان میدهد که بومرنگ این بدخواهیها به سمت کشورهای غربی برگشته است و افکارعمومی این کشورها با محاکمه آنها خواستار بازنگری این سیاستهای نژادپرستانه هستند؛ مسألهای که به زعم کارشناسان توجه و عدم توجه به آن، حاکمیت آمریکا و دولت بایدن را با چالشی جدی مواجه کرده و به افول هژمونی آن میانجامد.
یکی ازموضوعاتی که ریاکاری و استانداردهای دوگانه دولتهای غربی را بهصورت واضح آشکار کرده و موجب رسوایی آنها میشود استفاده دوپهلو از پدیده تروریسم است. سیاستمداران غربی از یکسو در سخنرانیها و موضعگیریهایشان مکررا از لزوم مقابله با تروریسم میگویند و از طرف دیگر با حمایت از گروههای تروریستی و تقسیم آن به دو بخش خوب و بد، رویه دروغین خود در فریب افکارعمومی را آشکار میکنند. سناتورهای آمریکایی و دیپلماتهای اروپایی پشت تریبونهای رسمی، خودشان را دشمن نخست گروههای تروریستی معرفی میکنند، اما تاکنون عملیات قابلتوجهی از سوی آنها علیه اهداف غربی صورت نگرفته است و همواره در راستای تحقق اهداف آمریکا که جنگافروزی و دستاندازی به ثروتهای ملتهاست حرکت کردهاند و بیدلیل نیست که از حمایت آنها نیز برخوردار هستند و تروریسم در خدمت آمریکاست؛ مسألهای که با نگاهی به عملکرد دولتهای غربی قابل رویت است و میتوان رد پای آنها را در روابط متقابل دید. تشکیل دولت غاصب صهیونیست که مصداق کاملی از تروریسم است بخشی از این تعامل است که صدمات زیادی را بر پیکره جهان اسلام و جامعه بشری وارد کرد. شواهد و مستندات بسیاری وجود دارد که نشان میدهد مقامات اروپایی با همراهی صهیونیستها، از حمایت مردم بیدفاع غزه خودداری کرده و ناقض حقوقبشری شدهاند که داعیه پاسداری از آن را دارند و عجیبتر آنکه در برخی موارد از اقدامات بشردوستانهای که در حمایت از حقوق مردم فلسطین انجام گرفته است نیز جرمانگاری کرده و مانع ارسال کمکهای بشردوستانه شدهاند.
نقش آمریکا در تثبیت جریانهای تروریستی
میسال ۱۹۴۸بودکه اعلامیه دولت آمریکا مبنی بر شناسایی دولت اسرائیل صادر شد. درحالیکه این طرح هنوز در مجمع عمومی سازمان ملل در جریان بود و کارشناسان مشغول بررسی و گفتگو درباره طرح قیمومیت بودند، اما تصمیمگیرندگان کاخسفید مثل همین حالا که چشم و گوش خود را نسبت به جنایات صهیونیستها بستهاند، بدون توجه به نتایج بررسی سازمان ملل، دولت اسرائیل را به رسمیت شناخته و مسئولان اسرائیلی نیز استقلال خود را اعلام کردند و این آغاز راه آمریکا برای حمایت از اسرائیل بود. موضوعی که در این هفتهها بهدلیل آن به مصاف شهروندان کشورش رفته و حتی برای حفاظت از منافع اسرائیل تمام اصول قانونی را زیر پا گذاشته است.
رئیسجمهور آمریکا در ادامه تصمیمهای متعددی را در راستای پاسداری از موجودیت نحس اسرائیل اتخاذ کرده و در نخستین ملاقات رسمی با مقامات صهیونیستی، مبلغ صدمیلیون دلار در اختیار آنها قرار داد و با تأسیس دفتر سیاسی در تلآویو به روابط دیپلماتیک میان آمریکا و اسرائیل رسمیت بخشید تا سایر کشورها نیز از این قاعده پیروی کنند. خوابی که برای منطقه غربآسیا دیده بودند و با جهاد رزمندگان محور مقاومت کابوسی شد که علاوه بر اضمحلال صهیونیستها برای آمریکاییها نیز پرمخاطره شده است. اما آمریکا به همین هم بسنده نکرده و تلاشهای زیادی را برای پذیرش اسرائیل در سازمان ملل متحدانجام داد واین خوشخدمتیها بالغو تحریم نظامی وارسال اسلحه به اسرائیل از طرف آمریکا تکمیل شد و مجموعه این کارها اراده آمریکا در تشکیل این رژیم تروریستی را نشان میدهد که علنا اعلام جنگی علیه اعراب و ساکنان فلسطین بود.
ریشههای تروریسم در غرب آسیا
این سلسلهاقدامات باعث شد تا کشورهای غربی به رهبری آمریکا، رژیم غاصب صهیونیستی و دلارهای نفتی برخی حکام دستنشانده در منطقه اضلاع مثلث تروریسم را در منطقه غربآسیا کامل کنند. برخورداری از منابع طبیعی فسیلی یکی از مواردی بود که باعث شد تا غربیها چشم طمع به این منطقه دوخته و این پهنه جغرافیایی را تبدیل به مأمن تروریستها کنند. از سوی دیگر وقوع جنگ در این منطقه سود کلانی را نصیب این دولتهای استعماری میکرد و آمریکا برای ادامه حیات خود محتاج میلیونها دلاری است که از طرف کارخانههای اسلحهسازی به خزانه آنها سرازیر میشود. پس پرواضح است که جنگافروزی از طریق حمایت از تروریسم در منطقه بهترین راه برای جوشدادن این معاملات پرسود است.
علاوه بر آمریکا، اسرائیل نیز به دلایل متعددی برای حمایت از گسترش تروریسم در منطقه اشتیاق دارد: از ابتدای تأسیس رژیم منحوس صهیونیستی در غربآسیا و در قلب سرزمینهای اسلامی حفظ امنیت مهمترین دغدغه این رژیم بوده و هست. از طرفی صهیونیستها بهدلیل نداشتن وسعت و جمعیت کافی بهمنظور جنگ مجبور است تا از درگیری بلندمدت با کشورهای منطقه و حتی جنبشهای اسلامی مانند حزبا... و حماس اجتناب کند؛ بنابراین بهترین راه برای درگیرنشدن مستقیم در منطقه حمایت از گروههای تروریستی است تا کشورهایی مانند سوریه، لبنان و ایران درگیر مبارزه با تروریسم شوند و از مبارزه با اسرائیل دست بردارند.
تولید و حمایت تروریسم از سوی آمریکا یکی از توطئههای پنتاگون است تا طی آن رقبای منطقهای این دولت استکباری مشغول حلوفصل این مسأله ویرانکننده در داخل مرزهایشان باشند و برای رهایی از آن دست به دامان آمریکا یا متحد صهیونیستها شوند و بهاینترتیب این کشورها علاوه بر اینکه مجری سیاست آمریکا باشند، منافع اقتصادی چشمگیری را نیز نصیب دولتهای غربی کنند. پس از بهار عربی و سقوط حکومتهای خودکامه در آفریقا و غربآسیا، حکومتهای وابسته که با دیدن عاقبت همکیشان خود دچار هراس شده بودند برای رهایی از خشم مردم به دولتهای تروریستپرور متوسل شدند و اعتراف مقامات آمریکایی در تاسیس داعش نشان از همراهی مستمر آنها با گروههای تروریستی دارد و عجیب آنکه بازهم دولتهای خودکامه وابسته به غرب از گزند داعش در امان بودند.
حمایت دولتهای اروپایی از گروهک تروریستی منافقین و پشتیبانی از گروههای مسلح تجزیهطلب مثالهای نغزی است که نشان میدهد دولتهای غربی با استانداردهای دوگانه خود گاهی برای مقابله با تروریسم به کشورهای دیگر لشکرکشی کرده و استقلال آنها را زیر سؤال میبرند و بعضا با پذیرش افرادی که نقش مستقیمی در کشتار ۱۷هزار نفر از شهروندان ایرانی داشتهاند، تمام قوانین مرتبط با این موضوع را زیر پا گذاشته و برای آنها فرشقرمز پهن میکنند.
به هر تقدیر وقایع این روزهای غزه وجنون نسلکشی توسط صهیونیستها و حمایت عریان مدعیان حقوقبشر از این رژیمنژادپرست نشان میدهد که باید مراقب آدرس غلط رسانههای غربی بود. موضوعی که در نامه رهبر معظم انقلاب که سالها پیش خطاب به جوانان اروپایی نوشته شده بود هم به آن اشاره شده بود و معظمله فلسطین را مرز حق و باطل عنوان و تاکید کرده بودند: «تا زمانی که معیارهای دوگانه بر سیاست غرب مسلط باشد و تا وقتی که تروریسم در نگاه حامیان قدرتمندش به انواع خوب و بد تقسیم شود و تا روزی که منافع دولتها بر ارزشهای انسانی و اخلاقی ترجیح داده شود، نباید ریشههای خشونت را در جای دیگر جستوجو کرد.» بنابراین صحنههای غمانگیزی که این ماهها از غزه مخابره میشود ریشه در خشونت آمریکایی دارد و به فضل خدا با بیداری جهانی که در سطح جهان فراگیر شده است، به نابودی صهیونیسم و آزادی قدس منجر میشود.
منبع: رونامه جام جم
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردی